كشاورزی الاغ پيری داشت
كه يك روز اتفاقی به درون يك چاه بدون آب افتاد !
كشاورز هر چه سعي كرد نتوانست
الاغ را از درون چاه بيرون بياورد !
پس براي اين كه حيوان بيچاره زياد زجر نكشد ،
كشاورز و مردم روستا تصميم گرفتند چاه را با خاك پر كنند
تا الاغ زودتر بميرد و مرگ تدريجی او باعث عذابش نشود !
مردم با سطل روی سر الاغ خاك می ريختند ،
اما الاغ هر بار خاك های روی بدنش را می تكاند
و زير پايش مي ريخت و وقتی خاك زير پايش بالا می آمد ،
سعی می كرد روی خاك ها بايستد !
روستايی ها همين طور به زنده به گور كردن
الاغ بيچاره ادامه دادند و الاغ هم همينطور به بالا آمدن ادامه داد
تا اين كه به لبه ی چاه رسيد
و در حيرت کشاورز و روستائيان از چاه بيرون آمد !
مشكلات مانند تلی از خاك بر سر ما می ريزند
و ما همواره دو انتخاب داريم :
اول اين كه اجازه بدهيم مشكلات ما را زنده به گور كنند
و دوم اينكه از مشكلات سكويی بسازيم برای صعود !
:: موضوعات مرتبط:
داستانک ,
,
:: برچسبها:
داستان ,
داستانک ,
داستان زیبا ,
داستان آموزنده ,
مشکلات ,
صعود ,
,
|
امتیاز مطلب : 24
|
تعداد امتیازدهندگان : 8
|
مجموع امتیاز : 8